غزل مناجاتی با خداوند
آمـدم بـاز به درگـاه تـو با قـلـب حـزیـن بندهات را بِنِگر باز به سر خورده زمین مهربانیت بلندست خداوند! دلت میسوزد قـلب بـشکـستۀ ما را بپـذیـری به یقـیـن تو کریـمی تو رحیمی شـنوایی و مُجیب بـشـنـو این نالـۀ العـفـو مرا، ربّ بـرین هـمۀ عـمـر گـنـاه و هـمۀ عـمـر غـرور حـاصل سـوخـتن زنـدگیام بوده هـمـین مصرع روضۀ من موقع استهلال است ماه زینب شده در کـوفۀ غـم نیـزهنـشین |